http://irlearn.persiangig.com/cur/irlearn_love.cur
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لطیفه - جک و لطیفه های با ادب
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لطیفه - جک و لطیفه های با ادب


خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 


irLearn.com


:: کل بازدیدها ::
11205

:: بازدید امروز ::
1

:: بازدید دیروز ::
0

:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

Google


در کل اینترنت
در این سایت


irLearn.com


irLearn.com


irLearn.com

:: لینک به وبلاگ ::

لطیفه - جک و لطیفه های با ادب

:: لوگوی دوستان من ::


:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

بهار 1386

86/2/8 :: 2:50 عصر


لطفا نظر نداده بیرون نرید (برای ارسال نظر خودتون بر روی نوشته های دیگران در پایین صفحه کلیک کنید)

اصغرآقا اواخر عمرش به زنش گفت : خانم جان بعد از رفتن من به من خیانت نکنی که استخوانهام تو گور بلرزه ! زنش هم گفت چشم. مدتی بعد مرد به خواب زنش آمد و گفت : تو اون دنیا به من می گن اصغر ویبره!


  غضنفر رفت مغازه وگفت ببخشید شما از اون کارت پستال ها دارید که نوشته : عزیزم تو تنها عشق من هستی؟ مغازه دار گفت بله داریم. غضنفر گفت پس 16 تا از اون کارتها رو محبت کنید!

    یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت  هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!

    ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.

یه بار یه دیوونه دنبال رئیس بیمارستان می اندازه . خلاصه رئیس بیمارستان رو تو یه بن بست گیر میاره. رئیس بیمارستان با ترس می گه از جون من چی می خوای ؟ دیوونه هه می ره با دست بهش می زنه می گه حالا تو گرگی!

ملا در بالای منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضی است بلند شود. همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر. ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضی هستی؟ آن مرد گفت : نه ... ولی زنم دست و پامو شکسته نمی تونم بلند شم!

یک روز ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند. موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر پیدا می کند. به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت!

از شخصی می پرسند «چرا قرص هایت را سر وقت نمی خوری؟»
پاسخ می دهد: «می خواهم میکروب ها را غافلگیر کنم.»

یک روز یک گنجشک با یک موتوری تصادف می کند و بی هوش می شود. وقتی به هوش می آید، می بیند در قفس است. می زند توی سرش و می گوید: «بیچاره شدم، موتوریه مرد!»

پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصبانی می کنی، یکی از موهایم سفید می شود.»
پسر:« حالا فهمیدم که چرا پدر بزرگ همه موهایش سفید است.»

شبی ملانصرالدین خواب دید که کسی ۹ دینار به او می دهد، اما او اصرار می کند که ۱۰ دینار بدهد که عدد تمام باشد. در این وقت، از خواب بیدار شد و چیزی در دستش ندید. پشیمان شد و چشم هایش را بست و گفت: «باشد، همان ۹ دینار را بده، قبول دارم.»

شخصی از ملا پرسید: می دانی جنگ چگونه اتفاق می افتد؟ ملا بلافاصله کشیده ای محکم در گوش آن مرد می زند و می گوید: اینطوری

ملا در اتاقش نشسته بود که مگسی مزاحم استراحتش می شود، مگس را می گیرد و یک بالش را می کند. مگس کمی می پرد دوباره مگس را می گیرد و بال دیگرش را هم می کند. او می گوید: بپر  ولی مگس نمی پرد. به خود می گوید: به تجربه ثابت شده است اگر دو بال مگس را بکنید گوش او کر می شود!

پدر:« پسر جان! وقتی من به سن تو بودم، اصلاً دروغ نمی گفتم.»
پسر:« پدرجان! ممکن است بفرمایید که دروغگویی را از چه سنی شروع کردید؟»

اتوبوس سرچهار راه رسید. پیرمردی از مسافرها، عصایش را روی پشت شاگرد راننده گذاشت و گفت:
« این جا چهار راه سعدی است؟»
شاگرد راننده گفت:« نخیر، این جا ستون فقرات بنده است.»

پسری به پدرش گفت:« پدرجان! یادتان هست که می گفتید اولین دفعه که ماشین پدرتان را سوار شدید، ماشین را درب و داغان برگرداندید خانه؟»
پدر: «بله پسرم!»
پسر: «باز هم یادتان هست که همیشه می گویید تاریخ تکرار می شود؟»
پدر:« بله پسرم!»
پسر: «خب، امروز بار دیگر تاریخ تکرار شد.»

روزی شخصی به عیادت دوستش رفت و حال او را پرسید.
او گفت: «تبم قطع شده ولی گردنم خیلی درد می کند.»
شخص عیادت کننده با خونسردی گفت:« امیدواریم آن هم قطع شود.»

عکاس:«دوست دارید عکستان را چگونه بگیرم؟»
مشتری:«مجانی!»

معلم: وقتی می گوییم «دانش آموزان کلاس تکلیف های خود را با میل انجام می دهند.» «میل» در این جمله چه نوع کلمه ای است؟
دانش آموز:« اجازه!  حرف اضافه.»

اولی:«ببخشید شما روی صندلی من نشسته اید.»
دومی:«می توانی حرفت را ثابت کنی؟»
اولی:«بله!چون بستنی قیفی ام راروی آن جا گذاشته بودم.»

معلم:« سعید! دو تا حیوان دو زیست نام ببر.»
سعید:«قورباغه و برادرش.»

اولی: «یک روز توپم را شوت کردم، رفت کره ماه، خورد توی سر یک نفر و برگشت.»
دومی: «عجب! پس آن توپی را که خورد توی سرم تو شوت کرده بودی؟»

یه نفر طنابی رو به کمرش بسته بود ازش پرسیدن چرا این کار رو کردی
جواب داد می خوام خودم رو اعدام کنم
بهش گفتن پس چر بستی به کمرت باید ببندی به گردنت
جواب داد اولش بستم به گردنم ولی دیدم دارم خفه می شم
 
معلم تاریخ: آهای! تو که با آن قد بلندت ته کلاس ایستاده ای و بر و بر من را نگاه می کنی، بگو اسکندر مقدونی که بود.
- نمی دانم.
- چه کسی ناصر الدین شاه را کشت؟
- نمی دانم.
- پس با این وضع چطور می خواهی امتحان تاریخ بدهی؟
- من که نمی خواهم امتحان بدهم. آمده ام بخاری کلاس را تعمیر کنم
 
روزی مردی به سفر می رود. و به محض ورود به اتاق خود در هتل، متوجه می شود که آن هتل به کامپیوتر مجهز است. تصمیم می گیرد به همسرش ایمیلی بزند. نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه می شود و بدون این که متوجه آن شود نامه را می فرستد.

در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه بازگشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشد به سراغ کامپیوتر می رود تا ایمیل های خود را چک کند.

اما پس از خواندن نخستین نامه غش می کند و بر زمین می افتد. پسر او با هول و هراس به سمت اتاق می دود و مادرش را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد.

گیرنده : همسرم

موضوع : من رسیدم

تاریخ : 1 اگوست 2005

" می دونم که از گرفتن این نامه غافلگیر شدی. راستش آنها این جا کامپیوتر دارند و هر کسی به اینجا میاد می تونه برای عزیزانش نامه بفرسته. من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم. همه چیز برای ورود تو رو به راهه. فردا می بینمت. امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه." 

 
به ... میگن: اگه یک کامیون طلا بهت بدن چیکار میکنی؟ میگه: یکلام 2500 میگیریم‌ خالی میکنیم!!
 
یارو میره استخره اهنگ تایتانیک میزارن غزق میشه
 
یه روز از یه ترکه می پرسن دلخراش ترین صحنه ای که توی زلزله ی بم دیدی چی بود.
می گه داشتم یه دختر کوچولو رو می ذاشتم توی قبر و اون هی می گفت:عمو من زنده م!عمو من زنده م!!!! 

غضنفر می ره امتحان راهنمایی و رانندگی بده، ازش می پرسن؟ یه نیسان، یه اتوبوس، یه ماشین آتش نشانی و یه دوچرخه، کدوم اول باید بره؟ غضنفر می گه: نیسان باید اول بره، بهش می گن: بیشتر فکر کن، ماشین آتش نشانی در حال ماموریته، می گه: خب نیسان اول باید بره، بهش می گن: بازم فکر کن، غضنفر خیلی فکر می کنه، بعد می گه: اول ماشین آتش نشانی، بعد اتوبوس وبعد دوچرخه. می پرسن؟ پس نیسان چی شد؟ می گه: کجایی بابا، نیسانه گازشو گرفت و اول رفت.........

قوچعلی میره سربازی بعد از دو سال کارت پایان خدمت رو میدن, بهش نگاه میکنه میگه: من که از اینا دو تا تو خونه دارم!!!!

معلم میگه: پنج تا حیوان درنده نام ببر میگه : دو تا ببر 3 تا شیر !!!

بابای یارو میمیره مجلس ختمش رفقاش همه میان بهش تسلیت میگن خیلی احساساتی میشه میگه: به خدا خیلی زحمت کشیدین تشریف اوردین شرمنده کردین ایشاالله ختم پدرتون جبران کنم

یه ترکه شلنگ را برمی داره و تلویزیون را آب پاشی می کنه ومی گه: مگه نگفتم اینجا فوتبال بازی نکنید.

از روباهه می پر سن شاهدت کیه؟ می گه بدون حضور وکیلم حرف نمی زنم.

به یارو میگن نظرت در مورد نامزدی چیه میگه: مثل اینو میمونه که بابات برات دوچرخه بخره ولی نتونی سوارش بشی

یه یارو سرشو قیرگونی کرده بود، میگن چرا اینجوری کردی؟ میگه: بینی‌ام چکه می‌کرد

از یکی می‌پرسند: کدوم برنامه تلویزیون رو بیشتر از همه دوست داری؟ میگه: پیام بازرگانی! میپرسن: چرا؟ میگه: چون بینش سریال پخش می‌کنند!

به یک ترکه میگن جواب خون این همه شهید کی باید بده میگه: آزمایشگاه

 ترکه میره امامزاده میکه داد نزنید پارسال شلوغ کردید حاجتها قاطی شد من حامله شدم 

ترک پاهاش خواب میره روش پتو می کشه!!!!!! 

ترکه تلویزیونش روشن نمیشده میزنه کانال ? هولش میده!!!!

ترکه جونش به لبش می رسه.....تف میکنه میمیره!!!! 

یه روز یه نفر می ره جهنم ، می بینه همه دارن می زنن می رقصن ، می گه چه خبر شده؟ یکی از جهنمیا داد می زنه : پرونده ها گم شده ، پرونده ها گم شده

ترکه شلوارشو بر عکس می پوشه (زیپش پشتش بوده ) موقعی که می ره بیرون مادرش می بینش میگه قربونت برم که وقتی می ری بیرون انگار داری میای

یه ترکه با کلید گوششو تمیز میکنه گردنش قفل میشه

ترکه با سرنوشت بازی میکنه 3 بر هیچ میبره !!!! 

به یه ترکه میگن : شما هنوز به (ق) میگید (گ) ؟ میگه : نه اون مال گدیم گدیما بود

اولی : اگه گفتی برای کو بیدن یه میخ به دیوار چند تا ترک هم کاری میکنند میکنن؟ دومی: خوب یه نفر اولی : نه بابا- ۴ نفر دومی : چه طور ؟ اولی : یکی میخ نگه می داره یکی چکش ۲ نفر بقیه دیوار رو به طرف میخ هل می دن

ترکه داشته آهنگ خالی گوش می داده و گریه هم می کرد بد ازش می پرسن چرا گریه می کنی می گه چون خوانندش لاله دلم براش می سوزه

به لره میگن: اگه رییس جمهور بشی اولین کاری که میکنی چیه؟ میگه: اول از همه، دست خودم رو تو شرکت نفت بند میکنم.

بچه اصفهونیه میاد میگه بابا امتحانمو 20 شدم باباش زد تو سرش و کفت:با 10 هم میشد قبول بشی حتما باید اینقدر خودکار مصرف میکردی

 ترکه داشته شامپو رو بدون آب به کلش می مالیده.میگن چرا آب نمی ریزی رو کلت؟میگه:آخه نوشته برای موهای خشک

رشتیه زنش حامله نمیشده از خونه میندازدش بیرون میگه : برو تا حامله نشدی برنگرد !!!

غضنفر میره زن بگیره بهش میگن بالای مجلس بشین و حرفای گنده بزن اونم میره روی طاقچه میشینه میگه: فیل، دایناسور ،آسمانخراش، کامیون...... !!!

رشتیه کتاب مینویسه تموم که میشه اولش مینویسه : تقدیم به پدرم که بهترین دوست بابام بود !!!

یه روز یه معتاد 2 تا سیگار تو دهنش گرفته بود داشت میکشید ازش میپرسن چرا 2 تا سیگار میکشی میگه یکی واسه خودم یکی هم از طرف دوستم که زندونه بعد از یه مدتی میبینن همون معتاد یه دونه سیگار میکشه بهش میگن حتمادوستت از زندان ازاد شده میگه نه خودم ترک کردم

نگاه منطقی یک ترک به زندگی : تا حالا فکر کردی اگه توماس ادیسون نبود چی میشد.......مجبور بودیم تو تاریکی تلویزیون نگاه کنیم

در اخبار سراسری اعلام کرد،معلمانی که مانند شمع به پای دانش آموزان میسوزند به زودی گاز سوز می شوند

یه روز یه خیاره با یه خیارشوره داشتن میرفتن از خیاره می÷رسن این کیه همرات میگه خواهرمه که ترشیده شده

ترکه یه چراغ جادو پیدا میکنه غولش میاد بیرون میگه3 تا آرزو بکن . ترکه میگه اول یه پراید میخوام . غول بهش میده . ترکه میگه دومیشم پراید بده . غول بهش میده . ترکه میگه سومیشم یه پراید بده . غوله بهش میده و آخر سر میپرسه حالا این 3 تا پراید و میخوای چه کار ؟ ترکه میگه میخوام بفروشم یه زانتیا بخرم

به ترکه میگن چرا اسم بچه اتو گذاشتی 206...میگه از خاور که بهتره!

هویجه با بچش تو خیابون می رفتن یهو بچه هویج می زنه زیر گریه مامانش می گه چیه؟بچه می گه مامان مامان آب هویج دارم--------------

به غضنفر می گن چی شد معتاد شدی؟ میگه با بچه ها قرار گذاشتیم روزهای تعطیل تفریحی یکم بکشیم .زد و امام مرد .دوهفته تعطیل شد

یه روز یه عربه بلیطه هواپیما میگیره میره راه آهن سواره اتوبوس میشه با دوچرخه میره خونشون

 یه روز یه ترکه میره مهمونی، صاحبخونه یه سگ داشت که اسمش جو بوده. سگه میره زیر صندلی ترکه میشینه. یهو ترکه بد جوری گوزش میگیره. با خودش فکر میکنه که اگه بگوزه، صاحبخونه فکر میکنه جو گوزیده.ترکه یه کم از گوزشو ول میکنه، صاحبخونه سریع به جو گفت: جو برو تو حیاط. ولی جو تکون نخورد. ترکه که خیالش راحت شده بود که می‌افته گردن جو با خیال راحت تمام گوزشو ول کرد. صاحبخونه یهو داد زد: جو، حتما میخوای این آقا رو سرت برینه




لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این همه آموزش توپ !

منبع کدهای جاوااسکریپت

irLearn.com